الامثال في الفارسية
ليس الخبر كالمعاينه *
شنيدن كي بود مانند ديدن
¯¯¯
دخل فضولي النار فقال الحطب رطب *
فضول را بردند جهنم گفت هيزمش تر است
¯¯¯
دمعه من عورا،غنيمه بارده *
يك مو كندن از خرس غنيمت است
¯¯¯
لكل مقام مقال *
هر سخن جايي وهر نكته مكاني دارد
¯¯¯
يدهن من قاروره فارغه *
وعده ي سر خرمن ميدهد
¯¯¯
رب راس حصيد لسان *
زبان سرخ سر سبز مي دهد بر باد
¯¯¯
راي شيخ خير من مشهد غلام *
انچه جوان در ايينه بيند پير در خشت خام بيند
¯¯¯
كالمربوط والمرعي خصيب *
دست ما كوتاه وخرما بر نخيل
اذا رزقك الله مغرفه فلا تحرق يدك *
گرهي كه با دست باز مي شود با دندان باز نمي كنند
¯¯¯
من لم يركب الاهوال لم ينل الامال *
نا برده رنج گنج ميسر نمي شود
¯¯¯
من لم يردك فلا ترده *
براي كسي بمير كه برايت تب كند
¯¯¯
من يزرع الشوك لايحصد العنب*
گندم از گندم برويد جوزجو
¯¯¯
ما استتر من قاد الجمل *
شتر سواري دولا دولا نمي شود
¯¯¯
شاهد الثعلب ذنبه *
به روباه گفتند شاهدت كيست گفت :دمم
¯¯¯
اكلتم تمري وعصيتم امري *
نمك خوردند و نمكدان شكستند
¯¯¯
ان الطيور علي اشكالها تقع *
كبوتر باكبوترباز با باز كند هم جنس با هم جنس پرواز
¯¯¯
اياك اعني واسمعي ياجاره *
به در ميگويد كه ديوار بشنود
العيان لا يحتاج الي البيان *
ان را كه عيان است چه حاجت به بيان است
¯¯¯
عي صامت خير من عي ناطق *
پسته بي مغز گر لب وا كند رسوا شود
¯¯¯
من غضب من لا شي رضي من لا شي *
با يك غوره سرديش مي شود وبا يك مويز سرديش
¯¯¯
اذا لم تغلب فاخلب *
مار را با زبان خوش مي توان از لانه اش بيرون كشيد
¯¯¯
عند الغايه يعرف السبق *
شاهنامه اخرش خوش است
¯¯¯
كالقابض علي الما،*
اب در هاون كوبيدن
¯¯¯
من كثره الملاحين غرقت السفينه *
اشپزكه دوتا شد اش يا شور ميشود يا بي نمك
¯¯¯
ان كنت كذوبا فكن ذكورا *
دروغگو كم حافظه است
كل كلب ببابه نباح *
سگ در خانه ي صاحبش هار است
¯¯¯
الليل طويل و انت مقمر*
شب دراز است قلندر بيدار
¯¯¯
يحسب الممطور ان كلا مطر *
سير از گرسنه خبر ندارد
¯¯¯
مال تجلبه الرياح تاخذه الزوابع *
باد اورده را باد مي برد
¯¯¯
من نهشته الحيه حذر الرسن الابلق*
مار گزيده از ريسمان سياه وسفيد مي ترسد
لا ناقتي في هذا ولا جملي *
نه سر پياز است نه ته پياز
¯¯¯
يهب مع كل ريح *
جزو حزب باد است
¯¯¯
لكل هم فرج *
در نوميدي بسي اميد است
¯¯¯
هان علي الاملس ما لاقي الدبر *
سير در فكر گرسنه نيست سوار از پياده خبر ندارد
الهوي من النوي *
دوري ودوستي
¯¯¯
دع عنك بنيات الطريق *
ازاين شاخه به ان شاخه نپر
¯¯¯
ضع الفاس في الراس *
تيشه را بر سر بگذار
¯¯¯
الامثال في اللغة العربية
ياتيك كل غد بما فيه *
هر فردايي مي آيد با همه ي آنچه كه در آن رخ ميدهد
¯¯¯
خذ من الدهر ما صفا ومن العيش ما كفي *
از روزگار بگير آنچه برايت مهيا و آماده شد واز روزي به اندازه اي كه كفايت كند
¯¯¯
لا توخر عمل اليوم لغد *
كار امروز را به فر داميفكن
¯¯¯
ادب المرء خير من ذهبه *
تربيت و ادب مرد بهتر از طلا وپول است
الا دب مال واستعماله كمال *
ادب سرمايه ي انسان و بكار بردن ومصرف كردن آن باعث رشد و كمال وبيشتر شدن سرمايه است
¯¯¯
نعم المودب الدهر *
بهترين ادب كننده روز گار است
¯¯¯
ليس للامور بصاحب من لم ينظر في العواقب *
كسيكه آينده نگر نباشد نمي تواند كارها را به عهده گرفته ودرست انجام دهد
¯¯¯
يا حبذا الاماره و لو علي الحجاره *
چه نيكوست فرماندهي حتي اگر به يك قطعه سنگ باشد
¯¯¯
آفه المروء خلف الوعد *
آفت جوانمردي خلاف وعده كردن است
آفه الجود الاسراف *
آفت بخشش زياده روي است
¯¯¯
اول الغضب الجنون وآخره ندم *
آغاز خشم ديوانگي وپايان آن پشيماني است
¯¯¯
اول الغيث قطر *
آغاز باران قطره است (يعني هر كار بزرگ از كار بسيار جزئي شروع مي شود )
¯¯¯
كل مبذول مملول *
هر چيزي كه زياد شد بي ارزش مي شود
¯¯¯
بالبر يستعبدالحر *
انسان آزاد با نيكي بنده مي شود
ما استبقاك من عرضك للاسد *
خواهان بقاي تو نيست كسي كه تو را در معرض تعرض شير قرار مي دهد
¯¯¯
بلغ السكين العظم *
كارد به استخوان رسيد
¯¯¯
يبني قصرا ويهدم مصرا *
يك كاخ مي سازد وشهري را ويران مي كند (كنايه از آدمي كه شرش بيشتر از خيرش مي باشد )
¯¯¯
لو كان في البومه خير ما تركها الصياد *
اگر در جغد خير وارزشي بود شكارچي آن را ترك نمي كرد وصيد مي نمود .(كنايه از يك چيز بي ارزش )
¯¯¯
التاجر الجبان لا يربح ولا يخسر *
تاجر ترسو نه سود مي كند نه ضرر
¯¯¯
من ترك الشهوات عاش حرا *
كسيكه از شهوات دست شست آزاد زندگي مي كند
¯¯¯
تجري الرياح بما لا تشتهي السفن *
بادها به جهتي مي وزند كه كشتيها دوست ندارند
¯¯¯
الجزع عندالمصيبه مصيبه اخري *
بي قراري وجزع وفزع كردن در مصيبت خود مصيبت ديگري است
من جعل نفسه عظما اكلته الكلاب *
كسيكه خود را استخوان قرار دهد سگها اورا مي خورند (كنايه از قبول ضعف وسستي وخواري )
¯¯¯
جليس المرء مثله *
هم نشين انسان مانند اوست
¯¯¯
من اجمل قيلا سمع جميلا *
اول همسايه بعد خانه
¯¯¯
الرفيق قبل الطريق *
اول رفيق خوب بياب بعد راه بيافت
¯¯¯
اذا جاء القدر غشي البصر *
هنگامي كه تقدير وقسمت آمد چشم كور مي شود
¯¯¯
المنابع:
-منجد الطلاب
-الامثال العاميه