حکایت زندگی
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
كاربرد اسم تفضيل در زبان عربي
گیرد:
1- مضارع مرفوع ناقص = اعراب تقدیری مثل یدعو - یهدی - یخشی
2- مضارع منصوب ناقص = اعراب اصلی مثل أن یدعوَ - لن یهدیَ - کی یخشیَ
3- مضارع مجزوم ناقص = اعراب فرعی مثل لم یدعُ - لمّا یهدِ - لم یخشَ
ویژگی های انسان عقلانی
قواعد درس ششم عربی دوم ریاضی
تفاوت همزه ی استفهام و هل
و اَكرمني بنورالفهم ،
اللهم افتح علينا ابواب رحمتك ،
وانشُرعلينا خزائن علومك برحمتك
يا ارحم الراحمين
پروردگارا
مرا از تاريكيهاي وهم وخيال خارج كن
و بنور فهم و ادراك گرامي دار
بار خدايا
دربهاي رحمتت را بر ما بگشا
و گنجينه هاي علومت را از روي رحمتت برما بگستران
اي مهربانترين مهربانان
افعال ِ همراه، با حرف جرو ..........
فعل بَحَثَ با معانی مختلف به کار می رود.
1- بَحَثَ عَن :جستجو کرد.
2- بَحَثَ فی :بررسی کرد.
3- و بَحَثَه : چیزی را مورد بحث قرار داد .
فعل أحسَنَ معانی مختلف دارد.
1- أحسَنَ إلی : احسان کرد.
أحسن إلی الناس تستعبد قلوبَهم .
به مردم احسان کن ، تا قلب های آنان را به دست آوری.
2- أحسَنَ الشیء. آن چیز را خوب انجام داد.
قیمة کلّ امرئّ ما یُحسنِهُ.
ارزش انسان به چیزی که آن را خوب می داند و از عهده انجام آن بر می آید.
فعل کَبُرَ در ثلاثی مزید معانی مختلفی دارد.
1- باب تفعیل کَبّرَ- تکبیر گفت.
2- باب استفعال استکبَرَ – سر کشی کرد.
3- باب تَفَعُّل تَکَبَّرَ – تکَبّر ورزید.
اگر فعلهای ثلاثی مجرد را به بابهای ثلاثی مزید ببریم در بعضی از مواقع معانی متضاد می دهد.
مانند: مَرِضَ – بیمار شد .
مَرَّضَ- در باب تفعیل به معنای شغاءداد.
اسم فاعل مَرَّض مُمَرّض به معنای پرستار و شفا دهنده است.
فرطَ در باب افعال افرطَ به معنای زیاده روی کرد. امّا در باب تفعیل به معنای کوتاهی کردن است.
عَطَفَ علی : محبت داشتن و مهربان بودن
عطف إلی: متمایل بودن
عَطَفَ عَن : روی گر داندن
عَطَفَ : خم کرد ، معطوف کردن
حَدَثَ : رخ داد – روی داد.
أحدثَ : ایجاد کرد – ساخت
وَصَلَ – رسید. أوصَلَ – رساند.
شعَرَ ب - احساس کرد
ذهَبَ ب - بُرد
حرف قد اگر با فعل مضارع به کار رود به صورت "گاهی" و "برخی اوقات " ترجمه می شود.
قَد یذهَبُ النّاسُ الی القُری فی أیّامِ العُطلة.
مردم در روزهای تعطیل گاهی به روستاها می روند.
"ی " نسبت
هر گاه اسم عَلَم به یاء نسبت وصل شود ، علمیت از
آن سلب می شود. و نکره می گردد. و به وسیله ال
معرفه می شود. مانند ایران – شیراز – اصفهان که
علم هستند.
ایرانیّ نکره است و الایرانیّ معرفه
برخی از افعال متعدی با دو مفعول به کار می روند. در اصطلاح به این گونه افعال افعال دو مفعولی می گویند
مثال:
مَنَحَ (عطا کرد) منَحَ المعلّمُ الطالب جا ئزةً
مَنَعَ ( باز داشت ) مَنَعَ الاعداءُ الناسَ حقوقَهُم.
ألبَسَ ( پوشانید) ألبَسَ اللّهُ اللّئیمَ لباسَ الذُّلّ.
أعطی ( عطا کرد ) أعطیتُ الفقیرَ صَدَقَهُ .
رَزَقَ ( روزی داد ) رَزَقَ اللّهُ عبدَهُ صدقَ الکلامِ
نکاتی در ترجمه به فارسی
صفت و مضاف الیه
إعراب کَیفَ در جملات مختلف
جیک جیک مستونت بود ........
برای تمام چيزهای منفی كه ما بخود میگوييم، خداوند پاسخ مثبتي دارد،
تو گفتی «آن غير ممكن است»،خداوند پاسخ داد «همه چيز ممكن است»تو گفتی «هيچ كس واقعاً مرا دوست ندارد»،خداوند پاسخ داد «من تو را دوست دارم»،تو گفتی «من بسيار خسته هستم»،خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد»،تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»،خداوند پاسخ داد «رحمت من كافی است»،
تو گفتی «من نمیتوانم مشكلات را حل كنم»،
خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را هدايت خواهم كرد»،
تو گفتی «من نمیتوانم آن را انجام دهم»،
خداوند پاسخ داد «تو هر كاری را با من میتوانی به انجام برسانی»،
تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»،
خداوند پاسخ داد «آن ارزش پيدا خواهد كرد»،
تو گفتی «من نمیتوانم خود را ببخشم»،
خداوند پاسخ داد «من تو را بخشیده ام»،
تو گفتی «من میترسم»،
خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»،
تو گفتی «من هميشه نگران و نااميدم»،
خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هايت را به دوش من بگذار»،
تو گفتی «من به اندازه كافی ايمان ندارم»،
خداوند پاسخ داد «من به همه به يك اندازه ايمان داده ام»،
تو گفتی «من به اندازه كافی باهوش نيستم»،
خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام»،
تو گفتی «من احساس تنهايی میكنم»،
خداوند پاسخ داد«من هرگز تو را ترك نخواهم كرد،»
در عبارت ذاتَ لیلةٍ ، کلمه ذاتَ مفعول فیه و منصوب است.
هرگاه ذات به اسمی که دلات بر زمان می کند اضافه شود ، در حکم ظرف بوده و منصوب می باشد.
اسم فاعل هر گاه در مقام خبر قرار گیرد ، معمولاً
به مفهوم فعل مضارع است. مانند محمّد ذاهبٌ الی البیتِ.
محمد به خانه می رود.
کلمه الصحابه جمع مکسّر است و مفرد آن الصحابیّ است.
مهمترین صفت های مشبهه بر وزن فَعِل
خَشن – تَعِب – قَلِق – فَرِح
مهمترین صفت های مشبهه بر وزن فَعَل
صَمَد – حَسَن – بَطَل –
مهمترین صفت های مشبهه بر وزن فَعل
سَهل – صَعب – عَبد – عَذب -